معرفی ترس (دلایل ترس) در فارکس
در این مقاله از معامله گر سه بعدی ترس (دلایل ترس) در فارکس آشنا می شویم. یکی از مهم ترین احساسات منفی که به دفعات در وجود یک معامله گر شکل میگیرد و عملکرد فرد را در اکثر مواقعی که دچار شکست یا بدتر از آن شکستهای متوالی میشود تحت تاثیر قرارمیدهد، حس ترس است.
ببینید وقتی که خطری شما را تهدید میکند مغز با فرمانی که صادرمیکند حس ترس را در شما ایجاد میکند و باعث میشود شما در بالاترین سطح هوشیاری و آمادگی قرار بگیرید و در واقع با این کار مغز سعی میکند از شما در مقابل آن خطر محافظت کند.
البته گاهی اوقات هم هیچ خطری در کار نیست اما به خاطر باورهای نادرستی که از قبل در ذهن تان ثبت شده است و یا تصور اشتباهی که نسبت به اشتباهات اطرافتان دارید ضمیر ناخودآگاه تان هشدارخطر می دهد و با حس ترسی که در شما به وجود میآورد سعی میکند که شما را از آن دور کند.
مثلاً وقتی در چند معامله پشت سر هم ضرر می کنید و بعدش تصمیم می گیرید که وارد معامله جدیدی بشوید با اینکه بر اساس بررسی شما ممکن است این معامله بهتان سود برساند و چه بسا کل ضرر های قبلی تان را هم جبران کند اما احساس ترس از ضرر دوباره، جلوی ورود شما را به معامله می گیرد.
همانطور که در قسمت های قبل گفتم مغز ما تمایلی برای صرف انرژی ندارد و فقط سعی میکند عادتها و روتین هایی که در ذهن ما ثبت شده اند را تکرار کند و به همین دلیل وقتیما در چند معامله متوالی ضرر میکنیم حس ترس و بدتر از آن حس ترسی ناشی از معامله بعدی در ما تبدیل به یک عادت می شود و چون وظیفه اولیه و اصلی مغز حفاظت از ماست.
به همین دلیل برای اینکه حس ترس در ما دوباره شکل نگیرد و در واقع خطری ما را تهدید نکند مغز ما از ورودبه یک معامله جدید جلوگیری می کند و اگر نتوانیم کنار بیاییم ممکن است واقعاً از یک معامله خوب و پر سود منصرف شویم .
ترس یک احساس بسیار قدرتمند است که نه تنها خودش به تنهایی شما را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه خیلی از احساس های منفی دیگر مثل خشم، نگرانی، اضطرابو استرس را هم در شما فعال می کند.
چیزی که کاملاً مشخص است نمیتوانید از شر ترس خلاص شوید، نادیده اش بگیرید یا با آن بجنگید بلکه باید سعی کنید با کنترل کردن ترس تان، آن را تبدیلبه یک حس مثبت بکنید یعنی به جای اینکه بترسید و خودتان را دچار احساسات منفی بکنید بااحتیاط کامل رفتار بازار و همه جوانب معامله را بررسی کنید و بعد وارد آن بشوید.
یکی ازبزرگترین ترس هایی که معامله گر در زمان ورود به یک معامله دارند ترس از دست دادن سرمایه شان در آن معامله است. آنها در مواجهه با این ترس به دو دسته آماتورها و حرفهای ها تقسیم میشوند. معامله گر های آماتور به خاطر ترسی که دارند یا اصلا وارد معامله نمی شوند یا اگر واردشوند به استراتژی خودشان توجه نمیکنند و نه ریسک مناسبی را برای خودشان در نظر میگیرند.
چون با ترسی که دارند تمرکزشان از بین میرود و کاملاً احساسی و بدون برنامه ریزی وارد معامله میشوند. اما معامله گر های حرفه ای احتیاط میکنند و شرایط معامله را به خوبی زیر نظر میگیرندو با استراتژی دقیقی که در اختیار دارند نقاط ورود و خروج مناسبی را مشخص میکنند و بعد با مشخص کردن میزان ریسک مناسب در معامله با این ترس مقابله میکنند و اگر حد ضررشان فعال شود چون از قبل می دانستند چه حجمی از سرمایه شان از بین میرود پس دیگر ترسی برایشان باقینمی ماند و به راحتی می توانند روی معامله شان تمرکز کنند.
میزان ترسیدن یا کنترل این حستوسط شما در یک معامله بستگی به دیدگاه و تفکر شما نسبت به بازار و معاملاتش دارد. معامله گری را در نظر بگیرید که به تصادفی بودن اتفاقات و روند بازار اعتقاد دارد و با آرامش روز خودشرا شروع می کند.
انتظار و تصوری از جهت امروز بازار ندارد و با یک دید مثبت به بازار نگاه میکند و اجازه نمی دهد هیچ ترسی تفکراتش را خراب کند و با عملکردی صحیح معامله میکند اما در نقطه مقابل معامله گری را تصور کنید که تفکرش رنگ و بوی شکست و بازنده بودن دارد و فقط به ضرر کردن و از دست دادن سرمایه اش فکر میکند مدام نگران این است که نکند امروز با یک حرکت اشتباه سودی را که در روزهای قبل دست آورده ام از دست بدهم.
این معامله گر به دنبال این این است که طوری جهت بازار را پیشبینی کند که همه تحلیل هایش درست از آب دربیاد و با همین تفکرات منفی اجازه میدهد که ترس کل وجودش را بگیرد. روزولت در کتاب غلبه بر هفت گناه کشنده معامله گری میگوید : وقتی که شما می ترسید ضمیر ناخودآگاه به سه صورت پاسخ میدهد و سعی میکند که از شما در مقابل خطرات احتمالی حفاظت کند.
اولین پاسخ فرار است در این حالت ضمیر ناخودآگاه شما را مجاب میکند از انجام کاری که یکتهدید به حساب میاید دست بکشید یا اصلا واردش نشوید در واقع با این کار شما را از تهدیداحتمالی دور میکند و اجازه نمیدهد که به شما آسیبی وارد شود برای مثال معامله گری را در نظربگیرید که ساعت ها و روزهای زیادی را وقت گذاشته و یک استراتژی قدرتمند برای معاملاتش تهیه کرده، بارها آن را تست کرده، خیالش از آن کاملا راحت است حتی این استراتژی را در اختیارمعامله گرهای دیگری نیز قرار داده و مشاهده کره است افراد دیگر هم با استفاده از آن به نتایجخوبی رسیده اند.
اما زمانی که خودش پای سیستم می نشیند و استراتژی اش سیگنالی برای ورودمیدهد و بلافاصله باید وارد معامله شود این کار را نمی کند در واقع این معاملهگر خودش را باتحلیل و بررسی بازار مشغول کرده است و از ریسک کردن و ورود به معامله فرار می کند در واقع مشکل اصلی این فرد این است که بجای اینکه به کسب سود فکر کند نگران از دست دادن سرمایهاش است.
دومین پاسخ جنگیدن است. در حالت دوم فرد هنگام ترس از چیزی دیگران را مقصر اتفاقات افتادهمیداند و سعی میکند که از آنها انتقام بگیرد مثلا معامله گری که به هر قیمتی و بدون پایبندی به استراتژی اش وارد معامله میشود وقتی بازار در جهت مخالف تحلیلش حرکت کند از ترس ضرریکه قرار است بهش وارد شود سعی میکند حجم بیشتری از سرمایه اش را وارد بازار کند و به قول خودش میانگین کم کند اما چون بازار را مقصر این اتفاق میداند سعی میکند.
به هر طریقی که میتواند با بازار بجنگد وحقی را که ممکن است ازش گرفته باشد را پس بگیرد اما به همین دلیل بدون هیچ کنترل و اصول درستی حجم معاملات در ضرر خودش را بالا میبرد و خوب معلوم استکه چه اتفاقی میافتد.
اما مشکل کار اینجاست که هیچ وقت با جنگیدن و مبارزه کردن نمیتواندبه نتیجه مورد نظرش برسد حتی اگر کاملا به صورت اتفاقی بخت باهاش یار باشد و بتواند با ورود سرمایه جدید نتیجه دلخواهش را بگیرد این تفکر غلط ، که میشود با بازار جنگید و به سود خوبرسید در ذهنش شکل میگیرد در صورتی که کاملا تفکر اشتباهی است و حتما زمانی میرسد که بااین طرز تفکر تمام سرمایه اش را از دست میدهد.سومین پاسخ منجمد شدن یا قفل شدن است.
در حالت سوم فرد قدرت تصمیمگیری ندارد و برایرهایی از موقعیت ایجاد شده نمیتواند هیچ عکس العملی از خودش نشان دهد. گاهی اوقات بهخاطر خبر یا شایعه ای روند بازار با اینکه در جهت سوددهی بوده است ناگهان تغییر میکند و معامله را وارد ضررهای غیرقابل پیشبینی میکند در این لحظات برخی از معامله گران مغزشان قفل میکند.
پای سیستم خشک شان میزند و به جای اینکه سریعا بهترین اقدام را انجام بدهند فقط نظاره گر باقی می مانند، احساس گیجی می کنند و هیچ عکس العملی نمی توانند از خودشان نشان بدهند و زمانی که از این حالت انجماد ذهنی خارج میشوند از رفتار و عملکرد خودشان متعجب می شوند و ازاینکه نتوانسته اند واکنش خوب و به جایی را از خودشان نشان دهند احساس ناراحتی میکنند.