سه گانه مغز در فارکس
در این مقاله از معامله گر سه بعدی با عملکرد بخشهای سه گانه مغز آشنا می شویم. بر اساس نظریه مغز های سه گانه پل دونالد مک لین پزشک و عصب شناس آمریکایی مغز انسان ازلحاظ عملکرد به سه قسمت تقسیم میشود.
این تقسیم بندی از داخلی ترین غشای مغز به خارجیترین غشا به ترتیب عبارت است از: مغز خزنده (مغز قدیم،) مغز میانی (مغز احساسی) و مغز منطقی (نئوکورتکس) .می خواهم عملکرد و وظایف هر کدام از این سه قسمت را برایتان توضیح بدهم و یاد بگیرید که هر کدام شان چه نقشی در انجام معاملات تان دارند و چه کمکی می توانند بکنند و در معاملاتتان بهترین نتایج را به دست بیاورید.
قسمت اول : مغز خزنده یا مغز قدیماین مغز ، قدیمی ترین و داخلی ترین قسمت مغز است که به مغز کروکودیل نیز معروف است. چرا به آن مغز خزنده می گویند؟ قبل از پیدایش پستانداران فقط خزندگان روی کره زمین بودند به همین دلیل حیوانات فعلی به نوعی تکامل یافته خزندگان محسوب می شوند.
در واقع اینطوری می توانم برایتان بگویم که مغز خزنده ما که از لحاظ شکل فیزیکی و نوع تصمیم گیری شباهت عجیبی به مغز خزندگان دارد. مانند مغز خزندگان و حیوانات وظیفه اصلی اش موضوع بقا است و محافظت و مراقبت از ما در برابر خطرات احتمالی برایش از هر چیزی مهم تر است.
اما موضوع بقابرای مغز خزنده ما میتواند به صورت لحظه ای، کوتاه مدت و بلند مدت باشد و عکس العمل های متفاوتی را در بر داشته باشد. بقا لحظه ای : زمانی که یک شی به سمت ما پرتاب میشود به صورت ناخودآگاه عکس العمل نشان میدهیم و از خودمان دفاع میکنیم دستور این عکس العمل برای حفظ جان ما از همین مغز خزنده صادر می شود.
بقای کوتاه مدت : شاید شما هم برای مدتی گرسنه و تشنه می مانید عصبی بشوید. در صورتیکه این عصبی شدن منطقی نیست و در واقع این مغز خزنده شماست که دارد برای بقا و زنده ماندن تلاش می کند.
بقای بلند مدت : این مغز خزنده شما بسته به رفتار خودتان ممکن است نوع شغل، کسب و کارتان را عامل بقای شما در بلندمدت در نظر بگیرد و باعث شود چنان به کسب و کار فعلی خودتان بچسبید که ریسک پذیری تان به پایین ترین سطح خودش برسد و نتوانید خیلی از موقعیت های بهتر کسب درآمد را ، تجربه کنید.
حالا میتوانید درک کنید که چرا معامله گر های مبتدی که خیلی تحت تاثیر مغز خزنده خودشان هستند به راحتی تن به حد ضرر نمی دهند یا در واقع اصلا اعتقادیندارند و نمیخواهند بپذیرند که باید ریسک پذیر باشند یا اگر در معامله ای نیز حد ضرر بگذارند. وقتی قیمت به حد ضررشان نزدیک میشود آن را گسترش میدهند و در ضرر بیشتری فرو میروند به امید اینکه قیمت برگردد.
در واقع مغز خزنده معامله گر های آماتور ضرر کردن و از بینرفتن سرمایه را یک خطر جدی تلقی می کند و احتمال میدهد که ضرر و از بین رفتن سرمایه به قیمت حتی عدم بقای معامله گر تمام بشود و به همین دلیل تمام زورش را میزند که جلوی این کاررا بگیرد و گفتم که باعث میشود معامله گر با حدضررش چه کارهایی انجام دهد.
اما این قسمت از مغز یک وظیفه مهم دیگر نیز دارد. مغز خزنده هریک از ما تمام تلاشش را می کند تا کارهایی که از مغز انسان انرژی بسیار زیادی را می گیرند به عادت تبدیل کند و باعث بشوداین کارها به صورت غیر ارادی و ناخودآگاه انجام شوند و کمترین میزان انرژی برایش صرف شود.
بگذارید یک مثال برایتان بزنم تا متوجه موضوع بشوید. فرض کنید به تازگی رانندگی یاد گرفته اید و برای اولین بار میخواهید ماشین تان را از پارکینگ خارج کنید برای اینکار درب پارکینگ را باز میکنید، قفل درب ماشین را میزنید و سوارش می شوید، آیینه هایتان را تنظیم می کنید وپاهایتان را روی پدال های گاز و ترمز قرار میدهید، ترمز دستی را آزاد می کنید و خلاصه حرکت میکنید.
در حین حرکت حواستان را جمع کنید که با مانعی برخورد نکنید. میبینید چه انرژیزیادی را باید صرف کنید تا مجموعه این کارها به نتیجه برسد و شما فقط بتوانید ماشین تان را ازپارکینگ خارج کنید! حالا در نظر داشته باشید ما در طول روز ده ها یا صد ها کار اینجوری داریم و برای انجام شان باید کلی انرژی مصرف کنیم ولی مغز قدیمی ترجیح میدهد این همه انرژی مصرف نکنیم و به همین دلیل تمامی حرکات را بعد از چند بار تکرار در خودش ثبت میکند تا به عادت تبدیل شود.
وقتی به عادت تبدیل شد شما این کار را بدون صرف انرژی و به طور خودکار انجام می دهید و تازه به طور همزمان می توانید هم از پارکینگ خارج بشوید و هم با تلفن همراهتان صحبت کنید. در واقع با تبدیل این حرکات به عادت باعث میشود که هر زمانی که خواستید از پارکینگ خارج بشوید.
مغز خزنده شما کنترل بخش عادت ها یا همان ضمیر ناخودآگاه را بصورت اتوماتیک برعهده می گیرد.قسمت دوم : مغز میانی یا مغز احساسیاین قسمت در لایه های داخلی مغز قرار دارد. بروز و خلق احساسات ما در این قسمت از مغز است.
احساساتی مثل شادی، ناراحتی، ترس، خشم و خیلی از احساسات دیگر. به عبارت دیگر همهتعاملات و ارتباط های اجتماعی ما به عملکرد این قسمت از مغز مربوط میشود اگر زمانی پیشآمد در انجام کاری تنبلی کردید یا زمان انجام آن را به عقب انداختید بدانید که این دستور را مغزمیانی شما صادر کرده است.
یا وقتی شما در بازارهای مالی هستید زمانهایی میرسد که با طوفانیاز احساسات و هیجانات مختلف مثل ترس، نگرانی، شادی و خیلی از احساسات دیگر مواجه میشوید. مثلا فرض کنید معامله شما دارد به حد سودتان می رسد در این لحظات اضطراب شمازیاد میشود و ترس از دست دادن سود اجازه باقی ماندن در معامله را به شما نمی دهد.
اگر بخواهیدتسلیم شدن درباره خواستههای این بخش از مغز را بهتر درک کنید تصور کنید پشه ای شما را نیشزده و جای نیشش شروع به خارش کرده. حالا شما شروع به خارش این جای نیش بکنید احساس آرامش زودگذری در شما ایجاد می شود ولی بعد از مدتی این خارش بیشتر میشود و ممکن استدرد بیشتری برایتان داشته باشد.
در معامله گری نیز اوضاع همین طور است. اگر شما تسلیم احساساتتان بشوید و اجازه بدهید مغز میانی تان اوضاع را اداره کند شاید در ابتدا احساس آرامش کنید ولی کاملا موقتی است. چون بعد از گذشت زمان و بررسی بازار از اینکه تسلیم احساسات تان شدید و قوانین تان را نادیده گرفتید حسابی پشیمان می شوید و خودتان را سرزنش می کنید.
قسمت سوم : مغز منطقی یا نئوکورتکس حالا رسیدیم به سومین و بزرگترین قسمت مغز که مغز منطقی یا نئوکورتکس نام دارد که گاهی بهآن مغز جدید نیز می گویند. این قسمت از مغز در بیرونی ترین لایه مغز قرار گرفته است و تمامکارهای منطقی مثل خواندن، نوشتن، تمرکز کردن، حل کردن مسائل و خیلی از کارهای دیگر کهنیاز به صرف انژی دارند به وسیله این قسمت از مغز انجام می شود.
وقتی شما یک استراتژی محکمدر معامله گری برای خودتان انتخاب کنید و قوانینی برای مدیریت سرمایه تان در نظر می گیرید در واقع از این قسمت مغز استفاده کرده اید.
اما وقتی وارد معامله می شوید چون مغز تمایل دارد که انرژی مصرف نکند مغز قدیمی و بیشتر از آن مغز میانی وارد عمل میشوند و اوضاع را به هممیریزند. دنیل کاهنمن در کتاب تفکر سریع و آهسته ، عملکرد مغز را با روش بسیار ساده اینطورتوضیح میدهد که مغز انسان دارای دو سیستم است : سیستم شماره یک تفکر سریع را برعهده داردو سیستم شماره دو آهسته و پرتلاش است.
سیستم یک یا همان مغزهای خزنده و میانی اولین پاسخگوی ما به اتفاقات هستند که به طور اتوماتیک و ناخودآگاه عمل می کنند و از طرفی چون از قبل طراحی شده اند انرژی مصرف نمیکنند و برای پاسخگویی به اتفاقات به عادت های ذهنی می رود.
همچنین عملکرد این سیستم بر اساس احساسات درد و لذت است. بر اساس تئوری چشم انداز کاهنمن و تورسکی ( روانشناسو ریاضیدان اسرائیلی) وقتی در یک معامله قرار دارید احساس درد یعنی احساس نارضایتی از ضرربیش از احساس لذت یعنی احساس رضایت از کسب سود است.
تاثیر روانی ضرر دو و نیم برابرتاثیر روانی سود است. مثلا اگر 100دلار سود کنید و به اندازه ۱۰۰واحد لذت ببرید اگر همان مقدار یعنی 100دلار ضرر کنید تقریبا 250واحد درد ازاین ضرر حس می کنید. به همین خاطراست که وقتی پای سود درمیان است ریسک گریز می شویم(یعنی معامله را زود میبندیم) و زمانیکه در ضرر هستیم ریسک پذیر می شویم(یعنی ضرر هارا به امید سود نگه میداریم).
بگذارید بیشتر توضیح بدهم وقتی معامله گری در معامله ای قرار دارد که در حال سود است بهخاطر اینکه لذت سود به دست آمده را از دست ندهد به سرعت از معامله خارج میشود و در واقع ریسک گریز میشود ولی وقتی معامله گری در معامله زیان ده قرار دارد برای اینکه معامله با ضرربسته نشود و درد ضرر دو و نیم برابری را حس نکند معامله را ترک نمیکند و ارز یا نمادش را به مدت طولانی نگه میدارد تا بلکه ورق برگردد و معامله وارد سود شود.
خب تا اینجا در موردسیستم شماره یک صحبت کردیم ، حالا اجازه بدهید برویم سراغ سیستم شماره دو. این سیستم(سیستم شماره دو) مغز متفکر ما یا همان نئوکورتکس است جایی که منطق را به کارمیگیریم و به آینده می اندیشیم و برایش برنامه ریزی میکنیم. همه این موارد نیازمند تمرکز، انرژیو تلاش بیشتر است. در واقع ما باید آگاهانه این بخش از مغز را درگیر کنیم. این سیستم به وقت وزمان کافی احتیاج دارد تا موقعیت ها را تحلیل کند و بتواند پاسخ بدهد. Jay Moorelandنویسنده کتاب سرمایه گذار احساساتی می گوید : مغز ما در هر ثانیه تقریبا ۱۱میلیون داده اطلاعاتی را مدیریت و بررسی میکند.
حالا اگر سعی کنیم که این اطلاعات و ورودی را با سیستم شماره دویعنی نئوکورتکس مدیریت کنیم مطمئنا انفجار بزرگی در مغزمان رخ می دهد.
پس سیستم پیش فرض برای پردازش و مدیریت اطلاعات همان سیستم شماره یک است که با استفاده از ضمیر ناخودآگاه به بررسی اطلاعات میپردازد تا انرژی زیادی مصرف نشود. اما معامله گری چون نیازبه تفکر و تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری و در واقع متعهد بودن به استراتژی معاملاتی و در نظر گرفتن قوانین مدیریت سرمایه دارد باید سعی کنیم از سیستم شماره دو مغزمان استفاده کنیم.